محل تبلیغات شما

ای که هستی همچنان گنج علی

روی تو تسکین بر رنج علی

ای فدای چشم حیدر بین تو

ای فدای آخرین آمین تو

این اثر بر روی تو از دست کیست

این سیاهی پای چشمان تو چیست

رو  ز  حیدر بعد از این بگرفته ای

اشک او را با همین بگرفته ای

من یقین دارم علی با این عمل

کرده هم چون کودکان زانو بغل

مرتضا هر گه که جانش خسته بود

قلبش از نامردمی بشکسته بود

تا که می آمد سراغت فاطمه

محو می شد از رخش غم ها همه

تا که می افتاد چشمش بر رخت

بر سلامش می شنید تا پاسخت

تا نظر می کرد بر رخسار تو

شکر حق می گفت تنها یار تو

حال کز او رو گرفتی اینچنین

می نشیند هم چو طفلی در جنین

نی که از بی مهری خیل عدو

 سد نموده بغض او راه گلو

بلکه او از این سبب مغموم گشت

کز رخ زیبای تو محروم گشت

رخ بپوشان فاطمه از حیدرت

رو نهان کن پیش او با معجرت

 گر کبودی جمالت بر علی

لحظه ای حتی بگردد منجلی

در دم این شیر خدا جان می دهد

قهرمان لافتی جان می دهد

پس همان بهتر که رخ پنهان کنی

تا غمش را باز هم آسان کنی

شعر روضۀ حضرت زهرا

دست مادرم را بد شکست ( شعر روضه)

چشم حیدر بین ( شعر روضۀ فاطمیه)

تو ,ای ,علی ,هم ,حیدر ,روی ,جان می ,حیدر بین ,چشم حیدر ,که می ,تا که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها